خودسازی اخلاقی
نويسنده:جواد محدثي
منبع:پيام زن

قوام‏بخش شخصیت فرد و خانواده

بیش از آن و پیش از آنكه «اخلاق»، روشی و رفتاری ظاهری و بیرونی باشد، «ماهیت درونی» دارد و قبل از آنكه در ایجاد و تقویت اخلاق نیكو به «نمود ظاهری» توجه شود، لازم است به «ریشه‏های باطنی» آن توجه شود.

ریشه‏های اخلاق

ریشه اخلاقیات ما، در شناخت‏ها، باورها و پای‏بندی‏های قلبی و درونی است.میوه‏ای كه چشم‏نواز است و گوارا، با ریشه‏ها تغذیه می‏كند، بالنده می‏شود، می‏رسد و به صورت «ثمره» فعل و انفعال‏های فراوان درونی، ظاهر می‏شود.اگر «اعمال صالح» و خلق و خوی نیكو بخواهد از ساقه و شاخ و برگ وجود انسان جوانه بزند و قد بكشد و سایه گسترد و بهره رساند، باید به تقویت ریشه‏ها پرداخت.وقتی اخلاق، از یك «بافت درونی» برخوردار بود و ریشه در عمق وجود داشت، انجام كارهای نیك و برخوردهای پسندیده و داشتن منش‏های متعالی انسانی و خلق و خوی الهی، به صورت خودجوش و طبیعی و روان و بی‏تكلّف خواهد بود، نه نیازمند حسابگری و مصلحت‏سنجی و ورانداز كردن و چرتكه انداختن.«حسنات» و «صالحات»، خود به خود، جریان زلالی می‏شود كه از آن سرچشمه می‏جوشد و در دشت و صحرای زندگی گسترده می‏شود.اینكه گفته‏اند: چشمه باید از خودش آب و جوشش داشته باشد، و گرنه با آب ریختن، چشمه درست نمی‏شود، بر همین اساس است و چشمه خلق و خوی شایسته نیز باید منشأ درونی داشته باشد.
بزرگان اخلاق، شرطِ اخلاق بودن صفات حسنه را «رسوخ» آن سجایا و مكارم در دل و جان می‏دانند و می‏گویند اگر جز این باشد، اخلاقی تصنّعی و ساختگی خواهد بود، همچون درخت خشكیده‏ای كه شاخ و برگی مصنوعی بر آن بیاویزند و آن را «سبزنما» سازند، یا بر درخت میوه‏ای كه بی‏بار و بر است، سیب و گلابی را با نخ ببندند و بیاویزند.هر چند «نمود» این گونه درختان، سبزی و ثمردهی را می‏رساند، اما چون روییده از خود درخت نیست، نه دوام می‏یابد و نه استحكام خواهد داشت و درختی با این چنین سرسبزی تصنّعی، با وزش باد و طوفانی، عریان و در حقیقت رسوا خواهد شد.در فراز و نشیب زندگی هم، كشش‏ها و طوفان‏های فراوانی است كه از دریای حوادث و صحرای عمر برمی‏خیزد و بادهای سهمگینی در مسیر «سلوك» می‏وزد. طغیان نفس و غلبه شهوت و هجوم غریزه‏هایی مانند حبّ نفس، خودخواهی، قدرت‏طلبی، خودبرتربینی و ... به راحتی پرده‏ها را كنار می‏زند و چهره واقعی و سیمای ساختگی را نشان می‏دهد.پس باید در پی آن بود كه فضایل اخلاقی، به صورت «ملكه» در آید و در جان و دل رسوخ یابد و گرنه، بیم آن است كه دستخوش امواج و طوفان‏ها و تاراج‏ها شود و عریانیِ صاحبانش را به نمایش بگذارد و از فرد «هیچ» نماند.

خلق و خوی الهی

اینكه «خدا زیباست و زیبایی را دوست می‏دارد»، تنها در بستر آفرینش‏های هنری و ادبی نیست، بلكه در وادی «اخلاق» هم جاری و ساری است.اگر در حدیث می‏خوانیم: «تَخَلَّقُوا بِأخلاقِ اللّه‏؛ به خلق و خوی خدا آراسته شوید»، گویای آن است كه صفات نیك و ویژگی‏های برجسته و زیبای الهی می‏تواند و باید «الگو»ی عمل و «سرمشق» رفتار باشد.خداوند، به زیبایی‏هایی همچون: احسان، عفو، جود، حلم، صبر، ستر، عزّت، كرم، آمرزش، پذیرش و ... آراسته است و از عیوبی همچون: كینه‏توزی، رسواسازی، بخل، عناد، طرد و ردّ، مبرّا و منزّه است.آراستگی به اخلاق الهی، آراستن و پیراستن خویش است، در حد توان و ظرفیت، به آن جمال‏ها و از آن عیب‏ها كه یاد شد.«جمال باطنی» كه در سایه تخلّق به صفات والایی است كه هم در خداست و هم ممدوح و پسندیده اوست. سیمای درون را از تناسب و تعادل و توازن برخوردار می‏سازد. و مگر نه آنكه اخلاق، نوعی تعادل رفتاری و پرهیز از افراط و تفریط در خصلت‏ها و رفتارهاست؟وقتی «قوه غضبیّه» متعادل شود و تحت كنترل در آید و در اختیار انسان باشد، نام «شجاعت» به خود می‏گیرد كه یكی از صفات نیك و ارزش‏های اخلاقی است و حد فاصل میانِ «ترس» و «تهوّر» است.نیروی شهوت و غریزه جنسی هم اگر مهار شود و از افراط و تفریط دور بماند و در خط اعتدال در آید، از آن «عفّت» پدید می‏آید.اگر گفته‏اند كه پایه «علم اخلاق» بر چهار اصل مبتنی است: حكمت، شجاعت، عفّت و عدالت، اشاره به همین تعادل قوا و توازن كشش و كوشش‏هاست كه در سایه آن «جمال» پدید می‏آید و چهره جان در سایه آن، زیبا می‏گردد.

نقش «انتخابگری» انسان

كیفیت «ساختار چهره درون»، تا حد بسیاری دست خود انسان است. انسان، موجودی «از پیش ساخته و تغییرناپذیر» نیست. سرشت او بر «جبر اخلاقی» قرار نگرفته است. پس می‏تواند «بودن» و «شدن» خویش را خود انتخاب كند، عوض كند، بهتر یا بدتر سازد.آنكه حس می‏كند در «صفات شایسته» ضعیف و عقب است، میدان برای تقویت و پیشرفت برای او باز است. دعوت دین هم به همین تعالی است. راه آن هم تقویت شناخت و انگیزه و بهره‏گیری از الگوها و شاخص‏های برتر و به تعبیر قرآن كریم، «تأسّی به اسوه‏ها»ست.مسئولیت انسان هم نسبت به خوبی و بدی خویش، به خاطر همین «قدرت انتخاب» و «خصوصیت اختیار» است.
چهره جان را می‏توان آراست، یا آلود، این «آرایش» و «آلایش»، در گرو عمل و انتخاب خود انسان است. علم اخلاق به انسان كمك می‏كند كه عوامل زیباسازی سیمای باطن و اسباب زشت شدن چهره درون را بشناسیم، به آن رو كنیم و از این بگریزیم.
آنكه می‏خواهد سیمای اخلاقی‏اش الهی باشد، باید «گزینشگر» خوبی باشد، برخوردار از اراده و عزم جزم، گریزان از تباهی و پستی، مشتاق رسیدن به قله، بیزار از ماندن در دره و منجلاب، آگاه از زشتی‏ها و زیبایی‏ها.وقتی حیوانات، در اثر تمرین و ممارست و تكرار و تربیت، عوض می‏شوند، چرا انسان نتواند عوض شود؟ با آنكه در خمیرمایه آدمی، قدرت انتخاب و فروغ خرد و حكمت، و تمیز خیر و شرّ و صلاح و فساد نهفته است و از نگاه مكتب و قرآن نیز عنوان «خلیفة‏اللّه‏» دارد. فطرتش بر خداگونگی در صفات و كمالات است، به شرط آنكه وسوسه‏های ابلیسی و تمایلات نفسانی و كشش‏های حیوانی، او را از فطرت پاك الهی‏اش دور نسازد.هر انسانی می‏تواند «حرّ» شود و از «فجور» به «فلاح» برسد، به شرط آنكه در انتخاب، درست و دقیق عمل كند.انسان، پیوسته در جدال با دشمن درونی است. پیروزی در این جدال، هر چند دشوار اما پربركت است. به زحمت می‏توان در مدار خلق و خوی محمدی و سیره فاطمی و علوی و مشی و مرام حسینی زیست، ولی زیبایی روح انسان هم در همین مدار شكل می‏گیرد.

آرایش جان

كسی كه بتواند از «كوردلی» رها شود و به «بصیرت» برسد، زیباست. آنكه بتواند «بیماری روح» را هم به موازات مرض جسم درمان كند، پویای راه عترت است. داشتن «قلب خاشع» و «خُلق حسن» و «تواضع در رفتار» و «ادب در گفتار»، نشانه‏هایی از آراستگی چهره جان به زیور اخلاق است.سنگ‏دلان، كوردلان، بیماردلان و تیره‏دلان اگر ندانند دچار چه آفتی شده‏اند، خودِ این غفلت از بیماری، بزرگ‏ترین بیماری است. مگر نه اینكه شناختِ درد، نیمی از درمان است؟! وقتی خانه دل تاریك است و هیچ روزنه‏ای برای تابش نور حكمت و حقیقت ندارد، اگر به حالش رسیدگی نشود، این تیرگی تباهش می‏كند و درِ سعادت را به رویش می‏بندد.رسیدگی به وضعیت درون و مداوای آن و زدودن بت‏های نفسانیات از كعبه دل، پیش‏شرط «اشراق حق» بر «رواق جان» است.
چهره دل را باید شست و با «آب توبه و پشیمانی» آن را از آلودگی‏های گناه و نفس‏پرستی و غفلت و غرور تطهیر كرد. جان باید مثل آینه باشد، شفاف و زلال، تا هم جلوه‏گاه كمالات قرار گیرد، هم مورد عنایت الهی باشد، چرا كه پروردگار هستی، بیش از «برون»، به «درون» می‏نگرد و بیش از «قال» به «حال» توجه می‏كند.
خدا و پیامبر و قرآن، به آلاینده‏ای به نام «نفس اماره» هشدارمان داده‏اند.
گفته‏اند كه:
نفس عاصی و سركش، دشمن آشتی‏ناپذیر انسان و سیر كمالی اوست.
با آن نباید كنار آمد، بلكه باید با جاذبه‏ها و وسوسه‏هایش جنگید.
با دشمن نفس، صلح كردن ننگ است
چون در همه حال، با خرد در جنگ است
هر چند سخن ز آشتی می‏گوید
خصمی است كه آتش‏بس او نیرنگ است
اگر نفس را در زندان خوف و حریم صبر و عفاف و قید و بند تقوا و خویشتن‏داری محبوس نكنیم و دل را به روی وسوسه‏های شیطانی نبندیم، در سلطه‏جویی‏اش بر «بُعد فطری» و «جنبه عقلانی»، حد و مرزی نمی‏شناسد.
اگر انسان نتواند بر نفس خویش امیر و حاكم شود، اسیر و محكوم آن خواهد شد و اسیر نفس كجا و امیر نفس كجا؟!
دربانیِ دل و نظارت بر حالات آن، برای سالكی كه می‏خواهد از معبر تهذیب نفس عبور كند و به كمال اخلاقی و عرفان برسد، ضرورتی اجتناب‏ناپذیر است.
قلب انسان نیز همچون قلعه‏ای است كه دشمنان و مهاجمانی متعدد، در صدد دستیابی و رخنه در آنند. هوشیاری و بصیرت انسان، راه نفوذی ابلیس را به درون این قلعه می‏بندد و خوش‏خیالی و خاطرجمعی از خطر وساوس شیطانی، آن را به تصرف نفس اماره در می‏آورد و این نخستین خاكریزی است كه وقتی سقوط كند و دیوار درونیِ این برج و بارو در هم فرو ریزد، دیگر چیزی جلودار پیشروی دشمن نیست.

درون ابر، بیرون آفتاب!

برج و باروی «قلعه وجود»، باید از درون استحكام داشته باشد. تربیت و تهذیب و تزكیه اخلاقی، قوام‏بخشی به آن حصار داخلی است.بنیان خانواده‏ها نیز، اگر بر پایه اخلاق و معنویت و ارزش‏ها استوار شده باشد، دیرپا و استوار خواهد ماند.نباید فریب ظاهر پر زرق و برق زندگی‏ها و چهره‏ها را خورد. درون تا چه حد مستحكم است؟
به قول شاعر:
خنده‏ام می‏بینی و از گریه دل غافلی
خانه ما از درون ابر است و بیرون، آفتاب
سستی درون نهاد خانواده و تزلزل داخلی شخصیت اخلاقی انسان، هرگز با ثروت و درآمد و رفاه و تجمل، جبران‏شدنی نیست.آرامش درونی و طمأنینه روانی، سرمایه‏ای است كه در زندگی خودساختگان و آراستگان به «جمال باطن» یافت می‏شود، آن هم در سایه اخلاق و معنویت است.اگر باطن، آلوده و در هم ریخته و از هم پاشیده باشد، از جلوه ظاهری هیچ كاری ساخته نیست. تربیت فرزندان بر اساس «معیارهای اخلاقی»، مصون‏سازی آنان از آفت‏های بیرونی و هجوم‏های خارجی است، پس نباید آن را كم‏اهمیت دانست.اگر كسانی از حسادت و خودخواهی فرزندان رنج می‏برند، یا بی‏مبالاتی نسبت به تعهدات اجتماعی را شاهدند، رذیله‏های اخلاقی آنان را مایه شرمساری خانواده و فامیل می‏بینند و در پی داشتن خانواده‏ای سرفراز و جامعه‏ای سالم و روابطی پاك و صمیمی‏اند، حل این مشكلات را در «خودسازی‏های اخلاقی» بجویند و عشق‏ها و علاقه‏های فرزندان را در بستری از خوبی‏ها و خوبان و پاكان جاری سازند و برای آنان الگوهایی خداپسند معرفی كنند كه وجود و زندگی و رفتارشان، تابلویی است كه «مكارم اخلاق» را نشان می‏دهد.
در سخن خواجه عبداللّه‏ آمده است:
«آنكه از معرفت حق دور است، نه آدمی است، بلكه ستور است.
روز را چه گناه، اگر شب‏پره كور است؟»
اگر راه غرب، سر از «انحطاط اخلاقی» برآورده است، امت محمدی كه فلسفه بعثت پیامبرشان تكمیل «مكارم اخلاق» است، نباید از راهی روند كه غرب در نهایتِ راهِ دور از اخلاق و فضیلتش، به آنجا رسیده است.